می خواهم مدیریت یک تیم را بر عهده بگیرم.
شاید خیلی از ما تا بحال فوتبال بازی کرده باشیم و یا حداقل یک بازی فوتبال دیده باشیم و مطمئنا نقش مربی را در تیم می دانیم. اما تفاوت مربی خوب با مربی متوسط و ضعیف در چیست؟
شاید اولین جواب این باشد، مربی خوب استراتژی های خوبی دارد… اما به نظرتان قبل از دانستن استراتژی ها، چگونگی اجرایی شدن آنها مهم تر نیست؟
آنچه می خواهم به آن اشاره کنم شاید خیلی ساده به نظر برسد اما به خاطر همین سادگی است که به آن خیلی توجه نمی کنیم.
گام اول
به نظر من گام اول در ساخت یک تیم شناخت تیم و اعضای آن است زیرا تا شما ندانید چه تیمی دارید و اعضای تیم هر کدام چه توانایی هایی دارند، خیلی ساده انگارانه است که تصور کنیم بتوانیم استراتژی خوبی برای کار تیمی انتخاب کنیم. اگر تیم شما سه هافبک قوی دارد، به نظر می رسد بهتر است با پاس کاری به گل برسید.
این استراتژی ها در تیم های کاری هم وجود دارد اما اینکه برای تیم تان از کدام بهره ببرید، به نظر می رسد گام اولش شناخت اعضای تیم است. اگر شما بدانید اعضای تیم تان اغلب افراد درونگرایی هستند، شاید نیاز باشد قبل از جلسات اطلاعات را برایشان ارسال کنید و یا اگر می دانید اغلب اعضای تیم تان شهودی هستند، شاید لازم باشد برای تصمیم گیری ها، تکنیک های تصمیم گیری را آموزش دهید.
خلاصه بحث آن است که به نظر ساده انگارانه است که تیمی را نشناسید و مربی گری و رهبری آن را برای کار تیمی بپذیرید. زیرا هر قدر هم استراتژی های خوبی بلد باشید، ممکن است این استراتژی ها با تیم شما هماهنگی نداشته باشد. برای این شناخت، اصرار خاصی به بهره گیری از تست یا ابزار خاصی نیست، مهم آن است که تیم تان را خوب بشناسید. تست ها تنها ابزارهایی هستند که باید در خدمت این شناخت قرار بگیرند.
دکتر فاطمه امیرآبادی