در سازمانهای زیادی با این پدیده جدی مواجهیم که مدیران ارشد سازمان و البته برخی دیگر از سطوح مدیران به اندازه کافی در برنامه ها و ایونت های آموزشی و حتی تفریحی سازمان مشارکت نمیکند، یا حتی حضور دارند اما خود را از جریان کارگاه آموزشی مجزا میکنند. بصورت لفظی از برگزاری کارگاهها و برنامه های یادگیری و بازآموزی استقبال و اعلام پشتیبانی میکنند اما بنظر میرسد این مدیران خود را مبرا از نیاز به تلنگر خوردن، یادگرفتن و تغییر کردن میبینند.
در کل ایونت آموزشی حتی در یکی از تمرین ها شرکت نمیکنند، نسبت به مدرس کلاس پاسخگو نیستند، جای خاصی مینشینند و به اصطلاح لژ کلاس را برای خودشان انتخاب میکنند، لبخند میزنند و سرشان را با نامه ها و پرونده هایی که همراه آورده اند گرم میکنند. به زبان بی زبانی به همه نشان میدهند این شمایید که نیازمند یادگرفتن و تغییر کردن هستید، من همه این چیزها را بهتر از شما میدانم و نیازی به یاد گرفتن ندارم من فقط اینجا هستم که به شما یادآوری کنم باید در فرآیندهای آموزشی شرکت کنید. من به شما اجازه داده ام کار مهم و ارزشمند سازمان را رها کنید و یادبگیرید اما خودم باید به همان کار ارزشمند همیشگی برسم.
در سازمانهایی با مدیران این چنینی بعید است بتوان تغییری ایجاد کرد بعید است بشود طرز فکر اشتباه، فرآیند اشتباه یا مفهوم نادرستی را اصلاح کرد مقاومت در برابر تغییر در این سازمانها معمولا بیشتر دیده میشود. سطح بندی افراد از همان محیط کارگاه شروع میشود. الگوبرداری از مدیران همان جا شکل میگیرد و سایر افراد شرکت کننده به خودشان تلقین میکنند که اگر او نیازی به یادگیری ندارد یا لازم نیست تغییر کند، برای ما هم الزامی نیست. اگر کار سازمان ارزشمند است و این کارگاهها و ایونت ها حاشیه های اهدایی مدیران به پرسنل است بگذار از حاشیه عبور کنیم.
خوب است مدیران سازمان یکبار دیگر تصویر معروف رهبران آینده در برابر مدیران گذشته را مرور کنند. یک رهبر همیشه در کنار پیروان خود است در قدم اول در زمان یادگیری و آموختن .