آیا هر کس که در یک پله برجسته و باتجربه میشود برای پله بعدی در سازمان آماده است؟ آیا تمام پیشرفت شغلی افراد در بالارفتن از هرم سازمانها معنی پیدا میکند؟ آیا میتوان نوع دیگری از پیشرفت شغلی داشت؟ چگونه میتوان یک کارراهه شغلی کارآمد طراحی کرد؟
مارکوس باکینگهام در کتاب رهیدن از قانونهای کهنه این موضوع را با عنوان صعود کور و بی نفس بررسی میکند. موضوع اصلی این است که برای موفقیت در جایگاههای سازمانی مختلف، نیاز به ویژگیهای شخصیتی متفاوت است و موفقیت و عملکرد قابل توجه در یک سمت به معنی موفقیت و کارایی در سمت های بالاتر نیست. اما چرا اکثر نیروی انسانی سازمانها تمایل دارند در سلسله مراتب سازمانی بالا و بالاتر بروند و در اکثر موارد این تنها معنی پیشرفت شغلی ست؟
وقتی که همه مزایا و امتیازات محیط کار به سطوح بالاتر سازمانی اختصاص میابد، وقتی تنها افراد در لایه های بالاتر از اختیار تصمیم گیری و امتیاز دیده شدن برخوردارند، وقتی حقوق های بالاتر مربوط به رده های بالاتر است و همه قهرمان های سازمان عنوان مدیر دارند، طبیعی ست که همه افراد بخواهند بالا و بالاتر روند و تنها معنی پیشرفت شغلی همین باشد.
راهکارهای نو
امروزه در جهان برای مفهوم توسعه شغلی و در کنار آن کارراهه شغلی معانی گسترده تر و منصفانه تری بکار میرود، در شیوه های جدید تدوین کارراهه شغلی، همه افراد مستقل از جایگاه خود در سازمان، و مستقل از امکان و یا عدم امکان ارتقا به سطوح بالاتر سازمانی، میتوانند رشد کنند و حس توسعه فردی و سازمانی داشته باشند. در تمام این روشها، زیرساخت تصمیم گیریها، شناخت صحیح و کامل همه افراد، با توانمندیها، قابلیتها و ویژگیهای فردی خاص و منحصربفرد هر یک از افراد است. در واقع سازمان تلاش میکند هر فرد را به حداکثر توان بالقوه خود برای اقدام و عمل برساند، این توان و قابلیت ممکن است در هر جای سازمان بروز پیدا کند، بالاتر، پایین تر یا حتی در جایگاهی متفاوت.
بر اساس بررسیهای روان شناختی افراد وقتی در سمتی فعالیت میکنند که از مجموعه توانمندیها و قابلیت های خود به بهترین شکل ممکن بهره میگیرند، احتمال مشتاق و متعهد شدنشان بسیار بالا میرود. در مقالات بعدی تلاش میکنیم تا روشهای مختلف موجود برای تدوین کارراهه شغلی به شیوه مدرن و کارآمد را بررسی کنیم.