خودآگاهی برای رهبران نه یک مهارت لازم بلکه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از خودآگاهی بعنوان فرامهارتی یاد میشود که میتواند موفقیت رهبران و سازمانهای آنها را تضمین نماید.
خودآگاهی چیست؟
مانند بسیاری از پارامترهای حوزه علوم انسانی از خودآگاهی تعاریف متفاوتی وجود دارد. خودآگاهی به معنای شناخت خود، هویت خود، ارزشها و اعتقادات خود است. دانستن نقاط قوت و محدودیت های خود جزیی از خودآگاهیست. دانیل گولمن مبدع تعاریف هوش هیجانی خودآگاهی را آگاهی نسبت به شرایط درونی خود، ادراکات و انتظارات فردی میداند. دکتر تاشا اوریچ میگوید خودآگاهی دو بخش درونی و بیرونی دارد. در خودآگاهی درونی فرد نسبت به خود و علایق و انتظاراتش آگاه است. در بخش بیرونی فرد باید بداند که رفتار وی بر دیگران چه اثری میگذارد. بر اساس تحقیقات بین این دو وجه خودآگاهی ارتباطی وجود ندارد و وجود یکی به معنای وجود دیگری نیست. اما هر دو وجه در کنار هم خودآگاهی واقعی را ایجاد میکند.
رهبران و خودآگاهی
تحقیقات دکتر اوریچ نشان میدهد که برداشت رهبران در مورد خودآگاهی شان در اکثر موارد اشتباه است. در واقع در این مجموعه بررسی 95 درصد از رهبران ابراز کرده اند که خودآگاهند اما تنها 10 تا 15 درصد از آنها واقعا و بر اساس شواهد خودآگاهند. در واقع نزدیک به 80 درصد افراد در مورد میزان توانمندیها و قابلیت ها به خودشان دروغ میگویند.
صرف عدم وجود خودآگاهی مساله ای جدی نیست. بلکه مساله جدی زمانی بروز میکند که تصور افراد در مورد توانایی هایشان معمولا بسیار فراتر از واقعیت است. یعنی اکثر رهبران در مورد قابلیت ها و شایستگی هایشان دچار اعتماد به نفس کاذب هستند. توجه کنیم که شایستگی داشتن یک مهارت یا توانایی ست و اعتماد به نفس باور به این شایستگی ست. نتایج یک بررسی نشان داد که از 20 شایستگی مورد آزمون و بررسی رهبران بطور میانگین به 19 شایستگی خود نمره ای بالاتر از واقعیت داده اند.