چندی پیش گفتگویی از خسروشاهی مدیرعامل اوبر با ارزش ترین استارتاپ جهان با ریدهافمن یکی از بنیانگذاران لینکدین را گوش میکردم. موضوع گفتگو درباره تغییراتی بود که دارا خسروشاهی در زمان ورود به شرکت اوبر ایجاد کرده بود. قسمت قابل توجهی از این تغییرات، تغییر در فرهنگ تعامل این استارتاپ با سایر دینفعان بود. تعبیر جالبی که در این گفتگو ارایه میشود اوبر را به دزدان دریایی تشبیه میکند. ساختاری سریع، چابک و بی قانون.
شاید به نظر برسد که در شروع فعالیت هر استارتاپ پذیرش شیوه عملکرد دزدان دریایی ضرورتی اجتناب ناپذیر است. و اگر استارتاپ بخواهد ساختارهای قانونمند و چارچوب دار را بپذیرد هرگز نمیتواند با سرعت و چابکی به پیش رود و رشد کند. اما سوال جدی اینجاست که چه زمانی لازم است دزدان دریایی به یک ارتش قانونمند تبدیل شوند. در مورد مجموعه اوبر چند تغییر عمده باعث این تصمیم استراتژیک شد. نیاز به حضور در بازار کشورهای دیگر، رشد و توسعه بازار داخلی و مسایل ویژه در حوزه نیروی انسانی.
وقتی برخی مسایل مربوط به نیروی انسانی، نام اوبر را بعنوان سازمانی که قواعد سلامت محیط کار را رعایت نمیکند بر سرزبانها انداخت، ممکن بود همه برند و نام نیک اوبر و ایده خلاقانه آن بر باد رود و مسیر اوبر برای ورود به فاز تازه ای از رشد و توسعه بسته شود. عملکرد صحیح در مورد این قبیل مسایل، شامل پذیرش مشکل، جستجوی دلایل و تلاش برای رفع نقایص فرهنگی توانست اوبر را از این تنگنای رشد عبور دهد. در همان برهه زمانی تصمیم خسرو شاهی برای تبدیل استارتاپ به سازمانی اخلاق مدار که قوانین کشور، عرف های اخلاقی و قواعد ارتباط انسانی را به رسمیت میشناسد، مسیر حرکت به سمت رشد بیشتر را مهیا کرد. به نظر میرسد هر سازمان نوپایی باید تشخیص بدهد در چه زمانی باید از سازمانی بی قاعده و بی ساختار به سمت پذیرش و رعایت برخی سازوکارها حرکت کند. به تعبیر رید هافمن چه زمانی لازم است اسکادران دزدهای دریایی به ارتشی منظم و قانونمندار تبدیل شود.